« May 2006 | Main | July 2006 »

جمعه ۹ تیر ۸۵

بازيکنان آرژانتین در حال خريد وسط بازی فوتبال!

يکی از دلايل حذف آرژانتين از جام جهانی 2002

ghatar.com

Posted by Neo at ۱۰:۵۴

تاکسی جدید



ghatar.com

Posted by Neo at ۱۰:۵۴

Fun

عاقبت خوردن هله هوله، چيپس و پفک ...




جذابيتهای چت ...!


press any key to continue






یه حورده ديگه مونده، بپری گرفتيش...


يکی به من بگه فرودگاه کدوم طرفه؟


Buffering 3%


منم به جای اين يارو بودم، حواسم پرت می‏شد و چپه می‏شدم.


داداش خونسردیتو حفظ کن!


يه کانال جدیده ... (!)



ghatar.com

Posted by Neo at ۱۰:۵۴

جمعه ۲ تیر ۸۵

گيتارش تفنگه يا اينکه تفنگش گيتاره؟







ghatar.com

Posted by Neo at ۱۸:۴۶

آيا اين دختران سرباز را دوست نداريد؟

























































ghatar.com

Posted by Neo at ۱۸:۴۶

زنی با کمر زنبوری!

کمر باريکترین زن دنيا!




































ghatar.com

Posted by Neo at ۱۱:۵۲

آدم کوچولوها!



















ghatar.com

Posted by Neo at ۱۱:۵۲

حيوانات با پوششهای جالب





















ghatar.com

Posted by Neo at ۱۱:۵۱

تصاوير جالبی از تی‏شرتها و نوشيدنيها!



ghatar.com

Posted by Neo at ۱۱:۵۱

تبليغات عجيب و با مزه!













































ghatar.com

Posted by Neo at ۱۱:۵۱

جمعه ۲۶ خرداد ۸۵

اختراعات عجيب و غريب!

































ghatar.com

Posted by Neo at ۲۲:۴۲

خانواده من...!



سلام، اين تصوير منه... مادرم میگه که من خيلی خوش تيپ هستم. در ضمن زخم معده هم دارم.


مادرم. دوست پسرای زيادی داره که یکيشون شاغله. مادرم ميگه که من با يه کم خوش شانسی یه روزی می تونم سوپور بشم.


برادرم هنک. اون الان توی زندانه. وقتی آزاد بشه، اجازه نزديک شدن به حيوانات و وسايل آشپزخونه رو نداره.


مادربزرگم با ما توی تريلر زندگی می‏کنه. او همیشه بوی بدی می‏ده و دوست داره که مشروب بنوشه. مادربزرگم بداخلاقه و ترسناک.


پدرم. اون الان دور از ما و در ندامتگاه ايالتی زندگی می‏کنه. وقتی که 55 سالش بشه قول داده بریم ماهيگيری.


خواهر کوچيکترم جيل. همه دندوناش ريخته. او داشته همزن برقی رو وقتی که مادرم کيک می‏پخته لیس میزده، که ناگهان پسر دايي جیم اونو روشن می‏کنه و ...


ما واقعا به برادر بزرگمون افتخار می‏کنيم. 27 سالشه و می‏خواد دکتر بشه! او الان می‏تونه اسمش رو بنويسه.


خواهر بزرگم الن. اون 15 تا بچه داره که هيچکدومشون شبيه هم نيستن. دچار بيماریه که همش بدنش می‏خواره.


جترو پسرخاله بزرگمه. اون یکبار به مدت 53 روز حمام نرفت.


این باک پسرخاله کوچيکمه. اون تا حدی باهوشه. بعضی وقتا می‏خواد که دندونپزشک بشه. او همش داره رو دندونای ما کار می‏کنه.


این دوست پسر خواهرمه. اسمش لاریه. او ماشينهای چمنزنی شهر رو تعمير می‏کنه. خواهرم ميگه که اون پشتش خيلی مو داره!


مايکل. اون مي‏تونست بهترين دوست من باشه اما بوسيله يه اتوبوس کشته شد. من هنوز زيرپوش اونو می‏پوشم.


جک رکوردار پرش با موتور. اون يه بار از روی 7 تا تريلر پريد. جک خيلی تصادف کرده و صدمه ديده و حالا واقعا یواش می‏ره.


عموم مارک هنوزم مشکل داره. نمي‏دونه که توی زندگی چی می‏خواد. اون قهرمان جنگ ويتنام بوده و الان توی يک فروشگاه عطر فروشی کار مي‏کنه.


برادرم فيل. سالها پيش توی شکار، گوش راستش صدمه ديده. به سختی چيزی رو ميشنوه و هميشه خيلی بدبو مثل پنیر گندیده‏اس.


برادر دوقلوی من برت. اون 4 دقيقه از من بزرگتره. من ازش متنفرم.


مادر مادربزرگم. خیلی بامزه اس. هنوز تنباکو می‏جوه و دوچرخه سوار ميشه. اون با مردای جوونتر که دندون داشته باشن قرار ميزاره.


يکی از دوست پسرای مامانم. یه مشکل معده‏ای داره که همش صدا از خودش در می‏کنه! من فکر مي‏کنم که اون باعث مرگ سگمون بود.


خواهرم مولی. یه مدتی نامه رسون بوده. خيلی دوست داره از کاسه توالت آب بخوره. سيگار هم می‏کشه.


دایی ادی، تابستون رفت یه شهر ديگه. یه تکه از مجسمه آزادی افتاد و خورد توی سرش. اون از نظر I.Q در حد مرغه!


ما ويلی رو يه شب زير تريلرمون پيدا کرديم. مادرم داره بهش طرز استفاده از دستمال توالت رو ياد ميده.


برادرم بومر. مي‏خواد يه روزی پليس بشه. اون الان در بين ايالات گشت زنی مي‏کنه و به آدمای بد، گير مي‏ده.


والت با مادربزرگم قرار گذاشته. اون توی یه زمين 7 هکتاری کدو تنبل پرورش ميده. اون دوست داره تو مزرغه دنبال مادربزرگم بکنه.


اسميت پسرداییم. اسميت در يک کارخونه ساخت قلاده سگ کار می‏کنه. روزی 10 ساعت و 6 روز در هفته کار مي‏کنه. هر قلاده الکتريکی قبل از اينکه به بازار عرضه بشه روی اسميت تست ميشه.


عمو مت، تازه از زندان آزاد شده. هميشه دوست داشت که يه راهب توی کليسای محلی باشه.


اين پل، دوست پسر خواهرمه. پادوی شهرداره. او از بچه‏ها و آدمای پير متنفره. همسايمون خانوم دات از اون بخاطر اينکه روی بچه‏اش تف انداخته بوده، شکايت کرد.


برادرم جيمبو و همسرش. من فکر می‏کنم که خيلی خوشگله (همسرش البته) . اونا اجازه بچه‏دار شدن رو ندارن.

ghatar.com

Posted by Neo at ۰۹:۱۶

شنبه ۱۳ خرداد ۸۵

آدمها از اشتباهاتشون درس می‏گيرند!


1- تصوير اول وقتی که رييس جمهور چين به آمريکا سفر کرده، گرفته شده است.
2- تصویر دوم وقتی که جرج بوش به چين سفر کرده، گرفته شده است.

جرج بوش

جرج بوش

ghatar.com

Posted by Neo at ۱۴:۲۶