payamg padra.info ۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۸ دیدگاه ۷۸۷
بعد از این ماجرا هر بار که می خواستم داستان را برای مادرم تعریف کنم زبانم قفل می شد و از عواقب برملا شدن این راز به شدت ترس داشتم و در تنهایی ام زار زار گریه می کردم.
Δ
برای دریافت مطالب برتر، ایمیل خود را وارد نمایید:
فراموش نکنید! پس از عضویت، ایمیل فعالسازی را تایید کنید.
به هیچ عنوان، ایمیل تبلیغاتی برای شما فرستاده نمیشود.
هر زمان که بخواهید، می توانید اشتراک خود را لغو کنید.
خوش آمدید. جهت ارسال مطلب وارد شوید.
حساب کاربری ندارید؟ ثبت نام
جدیدترین مطالب قطار وبگردی را از دست ندهید!