بازجویی از دختر ۱۷ ساله مشهدی که عاشق مرد ۴۶ ساله شد!
baran ghatar.com ۲۵ خرداد ۱۳۹۸ دیدگاه ۱۳۹۶
وبگردی: دختر ۱۷ سالهای که با دستور سرهنگ محتشمی (سرپرست کلانتری میرزا کوچک خان مشهد) و همزمان با شکایت پدر و مادرش از مربی آموزشی به مقر انتظامی منتقل شده بود تا در شعبه ۱۱۸ دادگاه کیفری به سوالات تخصصی قاضی علی اکبر صفائیان پاسخ بدهد، درباره سرگذشت خود و چگونگی ماجرای ارتباط غیرمتعارف با مربی ۴۶ سالهاش گفت: پدرم فروشگاه لوازم کودکان داشت اما همواره با مادرم درگیر بودند به طوری که هیچ تفاهمی با هم نداشتند و هر بار پس از مشاجره لفظی، مادرم داروهای اعصاب و روان مصرف میکرد زیرا پدرم تجدید فراش کرده بود و بیشتر اوقاتش را در منزل همسر دیگرش سپری میکرد.
در این میان من که تک فرزند خانواده بودم، دوران کودکی خوبی داشتم و بیشتر با پسرهای محله بازی میکردم. هر بار که پدر و مادرم به خاطر موضوعی کارشان به مشاجره و درگیری میکشید، هر دو نفر آنها منزل را ترک میکردند و من به ناچار نزد مادر بزرگ پیرم میرفتم، اما او هیچ وقت شرایط مرا درک نمیکرد.
کمی بزرگتر که شدم اوقات تنهاییام را با خواندن کتاب یا گوش دادن به موسیقی پر میکردم. تا این که حدود یک سال قبل مرد ۴۶ سالهای مربی آموزشی من و دوستانم شد.
آن روزها به خاطر شیطنتهای دوران نوجوانی سعی میکردیم او را دست بیندازیم یا با سوالهای مختلف به چالش بکشیم ولی او همواره با آرامش و اطلاعات علمی زیادش من و دوستانم را غافلگیر میکرد. از سوی دیگر من به مطالعه کتاب علاقهمند بودم و سوالات زیادی از مربی میپرسیدم.
همین موضوع به آشنایی بیشتر من و او منجر شد، به طوری که کتابهایی را برای مطالعه در اختیارم قرار میداد. کمکم ارتباط تلفنی بین ما برقرار شد و این احساس را پیدا کردم که مرد رویاهایم را یافتهام. خیلی زود این ارتباط عاطفی به دیدارهای حضوری و خارج از عرف کشید و من به زندگی خصوصی او راه یافتم و متوجه شدم رابطه صمیمانهای با همسرش ندارد.
این درحالی بود که ارتباط عاطفی بین ما هر روز بیشتر میشد تا این که آبان سال گذشته مادرم با بررسی تلفن همراهم همه ماجرا را فهمید. از آن روز به بعد شرایط زندگی در منزل ما به گونهای دیگر رقم خورد و همه شیرینیهای زندگی به تلخی گرایید.
مادرم گوشی را از من گرفت و به شدت زیر نظر قرار گرفتم و در واقع در منزل خودمان زندانی بودم. ولی من از هر فرصتی و به هر بهانهای برای ارتباط با «الف – ن» استفاده میکردم و با تلفن منزل با او در ارتباط بودم تا این که مربیام برای پس گرفتن کتابی که دست من امانت بود به در منزلمان آمد و با یکدیگر مشغول گفتوگو شدیم. در همین هنگام بود که فهمیدم پدر و مادرم در حال بازگشت به منزل هستند و فاصله زیادی با ما ندارند.
بلافاصله از «الف- ن» خواستم که داخل خانه و زیر تخت خوابم پنهان شود، اما متاسفانه پدر و مادرم متوجه موضوع شدند و او را کتک زنان از زیر تخت بیرون کشیدند و تحویل ماموران کلانتری دادند. اما ای کاش …
شایان ذکر است این پرونده که به خاطر مسائل اجتماعی و اعتماد مردم به برخی از سازمانهای عمومی از اهمیت و حساسیت ویژه ای برخوردار بود، توسط قاضی با تجربه دادگاه کیفری ۲ مورد رسیدگی قرار گرفت و متهم روانه زندان شد.
برای ورود به کانال تلگرام خبرگردی کلیک کنید.
منبع: رکنا
جدیدترین مطالب قطار وبگردی را از دست ندهید!