0
didi sr-nec.blogfa.com ۱۳ آبان ۱۳۸۸ دیدگاه ۵۹
شیلان انور عمر دخترک هفت ساله کرد در حالی که لبخند تمام صورتش را پر کرده است به امید دیدن میهمانی ای که مادرش به او وعده داده بود به خانه همسایه می رود . او وقتی وارد خانه همسایه شد از مهمانها و جشن خبری نبود دخترک گیج به نظر می رسید و وقتی مادرش با تحکم گفت که زیرشلوارىاش را در بیاورد. شیلان شروع به ناله کرد دخترک از ترس بدنش می لرزید . مادرش او را به روی زمین خواباند و با کمک زنهای دیگر به زور پاهایش را از هم باز کرد .شیلان تلاش می کرد پاهایش را ببندد …..
جدیدترین مطالب قطار وبگردی را از دست ندهید!