خاطرات جالب ابوالفضل عرب، لات سریال «وحشی» از زندانهای ژاپن +ویدئو
kaboos ghatar.com ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴ دیدگاه ۲۸۹
در این مصاحبه خاص، بازیگر نقش «قاتل زندان» در سریال «وحشی»، درباره تجربه واقعی خودش در زندان ژاپن حرف میزنه. جایی که هیچ چیز عادی نبود.
وقتی از او پرسیده میشود که چطور تونست نقشی به این تلخی و خشونت رو بازی کنه، فقط لبخند میزنه. چون خودش سالها قبل، در واقعیت، روزهایی رو پشت میلههای یکی از سردترین و منظمترین زندانهای جهان — زندان انفرادی ژاپن — گذرانده است.
سلولی بسیار کوچک، قوانین سختگیرانه، ممنوعیت کامل صحبتکردن، تماس چشمی، راه رفتن و حتی دراز کشیدن در ساعات مشخص.
در ادامه، متن کامل گفتوگو را بخوانید. روایت مردی که نقش یک قاتل بیرحم را بازی کرده، اما خودش شاید بیش از هر کسی معنای واقعی تنهایی، نظم ترسناک، و تحمل را تجربه کرده است.
زندانهای ژاپن چطورند؟ آیا تفاوتی با سایر زندانهای دنیا دارند؟
زندان ژاپن اصلاً با تمام زندانهای دنیا فرق میکنه. قوانینش انگار برای پونصد سال پیش نوشته شده. یه اتاق انفرادی خیلی کوچیک دارن. مثلاً این تخت.
برنامه روزانهشون چطوره؟
بین پنج دقیقه به هفت، یه موزیک ژاپنی پخش میکنن. شما باید چهارزانو، پشت به دیوار بشینی.
صبحانه که میاد داخل، حتی اجازه نداری با اون شخص حرف بزنی، یا حتی بهش نگاه کنی. صبحونهت رو میخوری. دوباره میذاری بالا، بعد چهارزانو میشینی.
حق نداری دراز بکشی، بخوابی، یا راه بری. اصلاً نمیذارن تکون بخوری.
چند ساعت این وضعیت ادامه داره؟
تا ده و نیم صبح همینطوره. ده و نیم صبح پنج دقیقه هواخوری داری. بعد دوباره میای داخل سالن.
ساعت ۷ هم که در اختیار خودت بودی، شام رو میخوردی. بعد از هشت و نیم شب، باید میخوابیدی. اجباری بود.
نه تلفن داشتی، نه تلویزیون، هیچچی نداشتم. دو سال من تو اون شهر حبس کشیدم.
حمام چطور بود؟ چقدر وقت میدادن؟
حمام هفتهای دو بار بود. وقتی لخت میشدی، پنج دقیقه وقت داشتی.
اگه شش دقیقه طول میکشید تا لباس بپوشی، همون یه دقیقه اضافه رو از حمامت کم میکردن.
مثلاً من یه بار اینجوری جریمه شدم.
اگر توی بخش عمومی میرفتی چطور میشد؟
خودت ترجیح میدادی برگردی. دو سال انفرادی بودم.
از اون دوران خاطرهای یادت هست؟
تو یه اتاق خیلی کوچیک بودم. دلگرمیم شده بود یه مورچه.
آدم تو اون شرایط به چیزای خیلی کوچیک هم دل میبنده. باورت نمیشه، با اون مورچه صحبت میکردم. اصلاً باهاش انس گرفته بودم.
ظهر که میشد، انگار یه انرژی بود برام. یه روز خواب بودم، بعد که بیدار شدم، دیدم اون مورچه نیست.
با قاشق دنبال مورچه میگشتم.
مامورا اومدن گفتن دنبال چی میگردی؟ گفتم: دنبال قاشق دارم میگردم…
ویدئوی این مصاحبه را تماشا کنید:
جدیدترین مطالب قطار وبگردی را از دست ندهید!