lokomotive jamejamonline.ir ۰۸ خرداد ۱۳۸۵ یک دیدگاه ۱۶

دقايقي بعد زنگ در کارگاه را زدم و فرزاد در را باز کرد و با هم داخل شديم و با توجه به شناختي که از فرزاد داشتم ، به او گفتم قصد سرقت از کارگاه را دارم که يکدفعه عصباني شد و شروع به داد و فرياد کرد. در يک لحظه با هم درگير شديم و نفهميدم چه شد که ناگهان با چاقويي که از جيبم درآوردم ، ضرباتي به او زدم و با ديلم در گاوصندوق را باز و مقداري از طلا و جواهرات را سرقت کردم.

0 0 رای‌ها
امتیازدهی به مطلب

جدیدترین مطالب قطار وبگردی را از دست ندهید!

شاید این مطالب را هم بپسندید

دیدگاه ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
جدیدترین بیشترین رای
Inline Feedbacks
View all comments
1
0
دوست داریم نظرتونو بدونیم، لطفا دیدگاهی بنویسیدx