0
asemaneh alborznews.net ۱۶ مرداد ۱۳۹۰ دیدگاه ۶۱۷
به نزدیک تختش که رفتم نمی دانستم متوجه حضورم هست یا نه اما گویا متوجه شد که پدر و مادرش مهمان دارند. مادرش گفت: “صبا مهمان داریم، خوشحالی که برایمان مهمان آمده؟”، مادرش گفت: صبا جان اگر خوشحالی پلکهایت را ببند و باز کن و صبا خوشحال بود که برایشان مهمان آمده است.
جدیدترین مطالب قطار وبگردی را از دست ندهید!