0
marjanjan jonbeshe88.blogspot.com ۱۴ مرداد ۱۳۸۸ یک دیدگاه ۲۷
زیر چشمی به مامورها نگه کردم. اغلبشان کاورهایی با طرح قورباغهای به تن داشتند و بعضی هم پیراهنهایی به همین شکل که پشتشان نوشته شده بود: «رزمیکاران ذوالفقار بسیج». یکیشان که تازه پیدایش شده بود، مستقیم آمد سمت ما. اول فکر کردم دارد ادا در میآورد و میخواهد ما را مسخره کند، اما بعد فهمیدم که نه، کلاً همین شکلی است. پایینتنهاش کوتاه و لاغر بود، ولی از کمر به بالا به شکل عجیب و غیرعادیای باد کرده بود. خرامان راه میرفت و انگار نه اینکه این هیکل مضحک را به ضرب آمپولهای بدنسازی باد کرده است. باور کنید هر لحظه امکان داشت بترکد!… ادامه
جدیدترین مطالب قطار وبگردی را از دست ندهید!