dell etemaad.ir ۲۰ مهر ۱۳۸۸ یک دیدگاه ۲۲

زماني که او در برابر مادر احسان قرار گرفت زانو زد و التماس کرد. بهنود آخرين جملاتش را گفت؛ «من مادر ندارم. تو براي من مادري کن.» اما اين جملات هم نتوانست در مادر احسان کارساز باشد. بهنود با رنگ پريده و در حالي که پاهايش را روي زمين مي کشيد از مسوولان اجراي احکام خواست اجازه دهند نماز صبح را بخواند. نماز که به پايان رسيد بهنود به داخل اتاق هدايت شد. باز هم التماس کرد اما مادر احسان اين بار خواست خودش طناب را به گردن بهنود بيندازد ولي گفت شايد او را ببخشد. اين زن چند ثانيه بعد به سمت صندلي رفت و به اتفاق شوهرش لگدي به آن زد. بهنود از طناب آويزان ماند و يک دقيقه بعد پزشک حاضر در زندان مرگ بهنود را تاييد کرد.

0 0 رای‌ها
امتیازدهی به مطلب

جدیدترین مطالب قطار وبگردی را از دست ندهید!

شاید این مطالب را هم بپسندید

دیدگاه ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
جدیدترین بیشترین رای
Inline Feedbacks
View all comments
1
0
دوست داریم نظرتونو بدونیم، لطفا دیدگاهی بنویسیدx