mrf ahmadinho7.blogfa.com ۲۰ آذر ۱۳۸۹ یک دیدگاه ۹۴

زنگ خانه به صدا در می آید، گوشی آیفون را که بر می دارم صدایی گرفته از آن طرف سیم مرا به مقابل درب خانه فرا می خواند، بلافاصله می روم و درب را می گشایم. کسی را می بینم که تا کنون ندیده ام. جوانکی سیه چرده بین 20 تا 25 با تنبکی در دست و لباسهایی ژنده و کفش هایی پاره و سر تا پا خاک و خل. شروع به حرف زدن می کند. آرام و شمرده سخن می گوید. کمی لکنت زبان دارد و لهجه نامانوسی واژه هایش را همراهی می کند؛ « بچه بم کرمانم، اومدم تهران کیفم رو زدن، واسه کار اومده بودم، خدا وکیلی بدبخت شدم …»

0 0 رای‌ها
امتیازدهی به مطلب

جدیدترین مطالب قطار وبگردی را از دست ندهید!

شاید این مطالب را هم بپسندید

دیدگاه ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
جدیدترین بیشترین رای
Inline Feedbacks
View all comments
1
0
دوست داریم نظرتونو بدونیم، لطفا دیدگاهی بنویسیدx